بده به دست من این بار بیستونها را


که این چنین به تو ثابت کنم جنونها را

بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند


به نام ما همه ی سطرها، ستونها را

عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم


بسازی از دل مردم کلکسیونها را

... منم که گاه به ترک تو سخت مجبورم


... تویی که دوری تو شیشه کرده خونها را

میان جاده بدون تو خوب می فهمم


نوشتهای غم انگیز کامیونها را!